• وبلاگ : همراز
  • يادداشت : غم
  • نظرات : 0 خصوصي ، 16 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام ...وقتي که با لهجه تو ..درو وا کردم رو بارون...ابري که رو شونه هاش بود...جاشو داد به ماه تابون...يه شب سرد زمستون..من باد و ماه تابون...تا سپيده از تو خونديم ...تا نلرزه بيد مجنون...تويي که با يک اشاره...سنگو ميکني ستاره ..من فداي اون ستاره...که شباهت به تو داره...تو به ابرا چي نوشتي؟...گريه شون رنگکين کمون شد؟....تو به شقايق چي نوشتي؟....قلب آينه باز جوون شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟شاد باشييييييييييييييييييييي