• وبلاگ : همراز
  • يادداشت : فرياد دل
  • نظرات : 2 خصوصي ، 15 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    و يادت چو رقاصه اي تمام ميکده وجودم را بر هم ريخته و فرهاد وجودم تيشه بر بيستون خيالت مي کوبد و نگاه مجنون در صف خريداران آن ليلايي نشسته که بيايد و ظرف وصال او را بر زمين زده و بشکند ... شقايقهاي دلم بي تو پژمرده اند

    من و دوستم در سايه معبدي نابينايي را ديديم .... دوستم گفت : اين داناترين مرد جهان است .... نزديک شديم و پرسيدم : از کي نابيناييد ؟ ؟؟ - -- از وقتي زاده شدم ... گفتم : من يک ستاره شناسم ... نابينا پاسخ داد : من نيز ... آنگاه دستش را روي سينه اش گذاشت و گفت : از درون اين جا ، همه خورشيدها و ستارگان را رصد مي کنم . ....... مهربون من اپديت شده سايت و منتظر شما هستم

    سلام دوست عزيز دوباره شنبه شد ومن اپ شدم.با حضور سبزتون سرفرازم كنيد.

    نميدونم چي بگم...خوشحال ميشم به من هم سر بزني..موفق باشي

    در حيرتم از مرام اين مردم پست

    اين قوم زنده کش مرده پرست

    تا هست به ذلت بکشندش به جفا

    گر مُرد به عزت ببرندش سر دست
    برايت ارزو ميكنم(كوچ كن تا ناكجايي ترين پرواز.اي انتظار درد وتنهايي)واميدوارم كه هر چه زود تر به مراد دل برسيد.موفق باشيد.
    سلام اي شب معصوم !
    سلام اي شبي که چشم هاي گرگ هاي بيابان را
    به حفره هاي استخواني ايمان و اعتماد بدل ميکني
    ودر کنار جويبارهاي تو ، ارواح بيدها
    ارواح مهربان تبرها را ميبويند
    من از جهان بي تفاوتي فکرها و حرف ها و صداها ميآيم
    و اين جهان به لانه ي ماران مانند است
    و اين جهان پر از صداي حرکت پاهاي مردميست
    که همچنان که ترا ميبوسند
    در ذهن خود طناب دار ترا ميبافند

    سلام

    اگه توكلتون به خدا باشه كه حتما هم هست به اميد خدا همه چيز به خوبي و خوشي درست ميشه با كمي همه كارا درست ميشه

    سلام دوست عزيز...اميدوارم مشكلتون بزودي حل بشه...به من هم سري بزنيد خوشحال ميسم.
    بذار واست بخونم يه قصه غم انگيز...

    از شادياي ديروز از روز سرد پائيز..

    بذار بگم كه عشقم يه روز اومد كنارم...
    بعدش بهم گفت كه من بايد برم با يارم...

    گفتم بهش عزيز جان يارم كنارم اينجاست...

    گفت نه ديگه نگفتي يار تو اون دور دوراست...

    بايد بري پيش اون تا من برم هميشه...

    گفتم با گريه كه نه اينجوري نه نميشه..........
    سلام دوست خوبم ... من دعا ميكنم ايشا لا مشكلاتت حل بشه
    اگر ديوار نبود
    نزديک تر بوديم،
    همه وسعت دنيا يک خانه ميشد
    و تمام محتواي يک سفره
    سهم همه بود
    و هيچکس در پشت هيچ ناکجايي پنهان نميشد

    /اميدوارم مشكلتون حل بشه/اميد به خدا هر چه اون صلاح بدونه/موفق باشيد
    ممنون دوست من...گرفتاري بخشي از زندگي هممونه و اميدي جز رهائي نيست...اون يه بيت شعر آخر هم به دلم چسبيد...شاد باشي.
    اووووووووووووووووووووول...